نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





داستان یتیم سه ساله


[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 22:32 | |







یاغریب کربلا

به گزارش خبرنگار ويژه‌نامه محرم باشگاه خبرنگاران؛ صداي جرس به آسمان مي‌رفت و آسمان اشك‌هايش را بر زمين فرو مي‌فرستاد. ديدن حقيقتِ در زنجير چه با شكوه است در آنگاه كه سربازان نيزه به دستِ واقعيت حقيقت را در ميان واقعيت پنهان كنند. حقيقت نمايان است حتي اگر او را بر اشتر عريان سوار كنند و بر گلو و دستهايش از جهل زنجير بزنند و حقيقت جاودانه است بهجاودانگي نور... . جاودانگي چيست؟ آيا نه اين است كه اشك‌ها براي حقيقت بر زمين فرو مي‌آيد و لاله‌ها براي بزرگداشت حقيقت از زمين مي‌رويند. جاودانگي چيست؟ آيا زنجيرها توانستند آزادگي و مظلوميت را در زندان تاريخ تبعيدكنند؟ هرگز آنان توانستند مظلوميت را براي هميشه در زنجير نگاه دارند و آزادگي را براي تاريخ به يادگار گذارند. ورسالت آغاز مي‌شود...در آن لحظه كه سجاد(ع) را در ميان زنجيرها به سوي گوردخمه‌هاي شام مي‌بردند شام نمي‌دانست كه روحي را در زنجير به سوي خود مي برد تا بر اجساد شاميان آزادگي را بدمد. حقيقت آنگاه رخ مي‌نمايد كه بر زنجير با هزارن غم كه از خلقت تا رجعت بر دوشش سنگيني مي‌كند بر چوب پاره‌هاي مسجد اموي مي‌درخشد. او خواهد درخشيد حتي اگر خورشيد را بر نيزه ببيند،حتي اگر خورشيد را در تشتي با چوب خيزران ببيند. و شام آغاز مي‌شود در آن هنگام كه ابراهيمِ در زنجير با تبري آتشينبه سوي بت خانه اموي گام بر مي‌دارد تا بت‌هاي دروغ، نيرنگ و ريا را در هم مي‌شكند و منبري كهمي‌سوزد از حقيقت و آتش مي‌گيرد از اشكي كه از چشمان سجاد(ع) بر آن ريخته خواهد شد. واقعيت در مقابل حقيقت سر خم مي‌كندو خون خدا چشمان كاخ نشينان شام را مي‌گيرد و ابراهيم (ع) در زنجيراز غمكده كوفه به سوي بتكده شام رهسپار مي‌شود و او به سوي حقيقت مي‌رود. آه...لا يوم كيومك يا اباعبدالله.... بر در ميكده‌ام پرسه زنان خواهي ديد پير دلباخته با بخت جوان خواهي ديد نوبهار آيد و گلزار شكوفا گردد بي گمان كوتهي عمر خزان خواهي ديد مرغ افسرده كه در كنج قفس محبوس است بر فراز فلك از شوق پران خواهي ديد دلبر پردگي از پرده برون خواهد شد پرتو نور رخش در دو جهان خواهي ديد يادداشت:عماد اصلاني ‏khalil1370.blogfa.com

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 22:6 | |







شیرخواره امام حسین(ع)

آرام رام و یکی یکی به سمت معراج می‌رفتند و امام خود، را با غم آسمان تنها می‌گذاشتند و زمین را با خون خود زینت می‌بخشیدند و بر خاک آبرویی عظیم می‌بخشيدند. نسیم صورت حسین(ع) را نوازش می‌داد و عشق منتظر لحظه‌ای بود تا آغوش خویش را بر معشوق دو عالم بگشاید. حسین(ع) در حالی که بر علم علمدارش تکیه داده بود به دور دست خیره شده بود گویا لحظه‌ای را می‌نگریست که مادرش فاطمه(س)او و برادرش را در آغوش می‌گرفت و برایشان از شجاعت های پدرشان علی(ع) قصه‌ها می‌گفت و قطره اشکی از گوشه چشمانش بر زمین چکید و نمی دانم چه شد که ناگهان از جای برخاست و به سوی خیمه گاه روان شد و چون بیرون می‌آمد چیزی را در زیر عبایش پنهان کرده بود و به سوی لشکر کوفه رهسپار شد. در خيمه گاه چشمانی نگران که رد قدمهای حسین(ع) را می‌پایید به انتظار نشسته بود. لشکر سکوت کرده بود و همه چشمانبه لبهای خشک حسین دوخته بودند، آسمان خیره می‌نگریست که چه خواهد شد و فرشتگان انگشت حیرت به دندان می گرفتند و حسین(ع) آرام دست خویش را از عبای خود بیرون کشید .فرشتگان از دیدن این صحنه بر سر زدند و خورشید روی بر گرداند تا این همه قساوت را نبیند. در دستان حسین(ع) چه بود که ناگهان علم از دست علمدار لشكر کوفه بر زمين افتاد و عمرسعد با تمام خباثت خویش محو تماشای این صحنه شده بود؟ در دستان حسین(ع) طفلي بود که چون ماهی از آب جدا مانده دست و پا می زد و رنگ رخسارش کبود شده بود و لبهای خشکش آرام باز و بسته می‌شد و گویی در دستان حسین به پرواز در آمده بود. از تشنگی سرش به سمت زمین خم شده بود و سپیدی حنجر او به چشمان حرمله خورد و خورشید و ماه این صحنه را به نظاره نشسته بودند. فرشتگان دعا می‌کردند که ای کاش چشمان حرمله سپیدی گلوی طفل را نمی‌دید ای کاش دست به تیردان نمی‌شد و ای کاش...خون اصغر(ع)به آسمان پاشیده شدو او در آغوش ملائک لبخند می‌زد. عمری است تا به راه غمت رو نهاده ایم روی وریای خلق به یکسو نهاده ایم عمری گذشت تا به امید اشارتی چشمی بدان دو گوشۀ ابرو نهاده ایم در گوشه امید چو نظارگان ماه چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ایم گفتی که حافظا دل سرگشته‌ات کجاست؟ منبع:وبلاگ هیئت

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 19:11 | |







اب را گل نکنید

آب راگل نکنید/شایدازدورعلمدار حسین/مشک طفلان بردوش/زخم وخون براندام/می رسدتاکه ازاین آب روان/پرکندمشک تهی/ببردجرعه ی آبی برساندبه حرم/تاعلی اصغربی شیررباب/نفسش تازه شود وبخوابدآرام/آب راگل نکنید/که عزیزان حسین همگی خیره به راه اندکه ساقی آید.السلام علیک یا ابالفضل العباس

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 15:14 | |







اب راگل نکنید

آب راگل نکنید/که دراین نزدیکی عابدیتشنه لب وبیماراست/درتب وگریه اسیر/عمه اش این دو،سه شب تاسحربیدار/آب راگل نکنیدکه بودمهریه مادرشان/نه همین آب/که هرجای دگر رودی ونهری جاریست/مهرزهرای بتول است.ازاین است که من می گویم آب را گل نکنید آب راگل نکنیدآب راگل نکنید

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 15:12 | |







شدید الایمان بودن حضرت ابوالفضل العباس

 

 
 کان عمّنا العباس نافذ البصيرة صلب الايمان .
صلب يعني أشد ، و اين نا که به عمّ متصل شده يک شرافت بزرگ است براي حضرت چرا که همه ائمه اورا عموي خود دانسته اند .
سرّ اين که حضرت ابوالفضل ايمان سلب داشته اند در کلمات خودشان آمده است . در روز عاشورا با شخصي به نام مارد بن سدي شروع به مبارزه کردند و در حين مبارزه شروع به خواندن خطبه کردند و فرمودند : فأنا بن علي لا أعجز من مبارزة الأقران و ما أشرکتُ بالله لمحة بصر يعني من فرزند علي هستم که در مبارزه با شجاعان عرب هيچ عجزي ندارم و من به اندازه يک چشم بر هم زدن به خدا شرک نورزيده ام . اين جمله نشانه عصمت حضرت است يعني از همان کودکي نه شرک خفي و نه شرک ظاهري داشته اند .
در سوره يوسف خداوند مي فرمايد اکثر مؤمنين ايمان نمي آورند مگر آنکه همراه ايمان شرک هم مي ورزند يعني شرک خفي مي ورزند . اما حضرت از همان کودکي اين توحيد خود را نشان داده اند آنجا که پدر اعداد را به حضرت ياد مي دهند و وقتي به کلمه إثنان ميرسند حضرت عباس باز مي گويند واحد و به پدر مي گويند من شرم دارم با زباني که واحد گفته ام ديگر بگويم إثنان .  دليل مهم ديگر اين که شخصيتي مثل حضرت علي اکبر که عليٌ الاکبر ممسوس في ذات الله ( علي اکبر در ذات با خداوند متعال مس پيدا کرده و ارتباط برقرار کرده است _ تعبيري که پيامبر براي حضرت علي هم کرده است ) در شب عاشورا به حضرت عباس مي گويد ما مطيع شما هستيم .
در موقعي که در کربلا به ناجوانمردي دست راست حضرت عباس را قطع کردند حضرت با جلالت خاصي و با فرياد فرمودند :والله إن قطعتموا يميني    إني أحامي أبدا عن ديني  و عن امام صادق اليقيني   سبط النبي الطاهر الاميني  يعني به والله قسم که اگر دست من را قطع کنيد من تا ابد حمايت کننده هستم از دينم ، ( اين کلمه ابدا يعني اينکه الآن هم حمايت کننده است ) و از امام صادقي که من به او يقين دارم و نوه پيامبر طاهر و امين است و اين همان نشان بصيرت عباس است و صلب ايمان او است که در آن حال با اين شدت صحبت ميکند و اهداف خود را مي گويد .
هنگامي که دست مبارک چپ حضرت را هم قطع کردند حضرت فرمودند : يا نفس لا تخشع من الکفاري    و أبشري باالرحمة الجباري   يعني اي نفس اباالفضل نکنه از کفار خشيت داشته باشي و بشارت باد به تو به رحمت خداي جبار .
رمز اين که حضرت دستهايش قطع شده و به شدت زخمي است ولي همچنان با نيرو به کارش ادامه ميدهد در کلام امام باقر است که در مورد اصحاب پايين تر از اباالفضل مي فرمايد : إن أصحاب جدي لم يجدوا مس الم الحديد يعني اصحاب جد من اصلا درد آهن با آنها تماس نگرفت . به عنوان نمونه يکي از اصحاب به نام شبيب بن شاکر که مست شده بود از عشق حسين در جنگ از اسب آمد پايين ، در حالي که داشت کلاه خود را برداشت و پرت کرد و زره را از بر بيرون کرد و پاي برهنه دويد به سوي دشمن . حال آيا اينها درست است ؟ در قرآن داريم (سوره يوسف آيه31) وقتي زيباترين خلق خدا که يوسف بود در برابر آن زنها قرار گرفت ، زنها همه چاقو به دست بودند و دستهاي خود را به جاي ميوه بريدند و هيچ متوجه نشدند و اين عشق ظاهري بود در حالي که عشق اصحاب حسين عشق حقيقي بود .
گفته مي شود امام حسين در شب عاشورا براي اصحاب خود تجلي کردند ( در روايات داريم که نور تجلي خدا براي موسي نور سلمان بود که موسي از هوش رفت ) حالا امام حسين در شب عاشورا پرده را کنار مي زند لذا اين اصحاب همه مست حسين شدند .
 

 سخنان استاد گرامي حجة الاسلام معمار

 

 

منبع:حب.بلگفا 

[+] نوشته شده توسط asheghe baran در 12:43 | |